صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

sun boy 1995

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 76
بازدید دیروز : 76
بازدید هفته : 277
بازدید ماه : 275
بازدید کل : 23186
تعداد مطالب : 239
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

داغ کن - کلوب دات کام

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

پیک نوروزی

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

به این هم میگن رفیق؟

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

چهل کار که دختر ها نمیتوانند انجام دهند

چهل کار که دخترها نمیتونن انجام بدن

۱- چیزی در مورد ماشین فهمیدن ، البته به جز رنگش …
۲- درک مضمون اصلی یک فیلم هنری
۳- ۲۴ ساعت رو بدون فرستادن sms زندگی کردن …۴- بلند کردن چیزی
۵- پرتاب کردن
۶- پارک کردن
۷- خواندن نقشه
۸- دزدی کردن از بانک
۹- آرام و ساکت جایی نشستن
۱۰- بیلیارد بازی کردن
۱۱- پول شام رو حساب کردن
۱۲- مشاجره کردن بدون داد کشیدن
۱۳- مواخذه شدن بدون گریه کردن
۱۴- رد شدن از جلوی مغازه کفش فروشی
۱۵- نظر ندادن در مورد لباس یک غریبه
۱۶- کمتر از بیست دقیقه داخل یک دستشویی بودن
۱۷- دنده ماشین را با انگشت عوض کردن
۱۸- راه انداختن درست یک ویدئو
۱۹- تماشای یک فیلم جنگی
۲۰- انتخاب سریع یک فیلم
۲۱- ایستاده جیش کردن
۲۲- ندیدن فیلم هندی
۲۳- غیبت نکردن
۲۴- فحش ناموسی دادن
۲۵- نرقصیدن موقع شنیدن یک آهنگ شاد
۲۶- آرایش نکردن
۲۷- لاک نزدن
۲۸- صحبت نکردن وقتی که باید ساکت باشن
۲۹- سیگار برگ و یا چپق کشیدن
۳۰- درک کردن شوهر وقتی اعصابش خورده
۳۱- گریه کردن بدون آبریزش بینی
۳۲- غذا پختن بدون تماشای تلویزیون
۳۳- تماشای اخبار و خوندن روزنامه
۳۴- نق نزدن
۳۵- لگد زدن
۳۶- از سن بیست و پنج سالگی رد شدن
۳۷- اخ تف کردن
۳۹- خواستگاری رفتن
۴۰- از همه مهمتر موارد بالا رو قبول کردن  

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

ماشین معلم ها

مقایسه ماشین معلم ها

 

 

 

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

فرق آیفون و نوکیا

فرق آیفون و نوکیا

 

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

دختر همسایه

من شخصا با این قضیه موافقم

 

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

چرا حقوقم را زیاد نمی کنید

 

چرا حقوقم را زیاد نمیکنید؟!

یک مرد پس از 2 سال خدمت پی برد که ترفیع نمیگیرد ، انتقال نمی یابد ، حقوقش افزایش نمی یابد، تشویق نمی شود. بنا بر این تصمیم گرفت که پیش مدیر منابع انسانی برود.

مدیر با لبخند او را دعوت به نشستن و شنیدن یک نصیحت کرد «از تو به خاطر 1 یا دو روز کاری که تو واقعا انجام میدهی تقدیر نمی شود»

مرد تعجب کرد و مدیر شروع کرد به توضیح دادن

مدیر: یک سال چند روز دارد؟

مرد: 365روز، بعضی مواقع 366

مدیر:یک روز چند ساعت است؟

مرد:24 ساعت

مدیر:تو چند ساعت در روز کار می کنی؟

مرد:از 10 صبح تا 6 بعد از ظهر؛ 8 ساعت در روز

مدیر: بنا بر این چه کسری از روز را کار میکنی؟

مرد:3/1

مدیر: 3/1 از 366 چند روز می شود؟

مرد: 122 روز

مدیر: آیا تو تعطیلات آخر هفته کار میکنی؟

مرد: نه

مدیر:در یک سال چند روز تعطیلات آخر هفته وجود دارد؟

مرد: 52 روز شنبه و 52 روز یکشنبه برابر با 104 روز

مدیر: اگر تو 104 روز از 122 روز کم کنی، چند روز باقی میماند؟

مرد: 18 روز

مدیر:من به تو اجازه میدهم که 2 هفته در سال از مرخصی استعلاجی استفاده کنی، حالا اگر 14 روز از 18 روز کم کنی چند روز باقی می ماند؟

مرد: 4 روز

مدیر: آیا تو در روز جمهوری (یکی از تعطیلات رسمی) کار می کنی؟

مرد: نه

مدیر آیا تو در روز استقلال (یکی از تعطیلات رسمی) کار می کنی؟

مرد: نه

مدیر: بنابراین چند روز باقی میماند؟

مرد: 2 روز

مدیر: آیا تو در روز اول سال به سر کار میروی؟

مرد: نه

مدیر: آیا تو در روز کریسمس کار میکنی؟

مرد: نه

مدیر: بنابراین چند روز باقی می ماند؟

مرد: هیچی

مدیر: پس تو چه ادعایی داری؟

مرد: !!!

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

شب دهم

 

مرز در عقل و جنون باريك است
كفر و ايمان چه به هم نزديك است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ويراني و بهت مردم

گيسويت تعزيتي از رويا
شب طولاني خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجير است
زخم من تشنه تر از شمشير است

مستم از جام تهي حيراني
باده نوشيده شده پنهاني
باده نوشيده شده پنهاني

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشياريست مگو سهو شده

من و رسوايي و اين بار گناه
تو و تنهايي و آن چشم سياه

از من تازه مسلمان بگذر بگذر
بگذر از سر پيمان بگذر بگذر

دين ديوانه به دين عشق تو شد
جاده ي شك به يقين عشق تو شد

مستم از جام تهي حيراني
باده نوشيده شده پنهاني
باده نوشيده شده پنهاني

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

گوهر فروش

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز

من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام

جرمم اینست که صاحب دل و صاحب نظرم

من که با عشق نراندم به جوانی هوسی

هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم

پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر

عجبا هیچ نیرزد که بی سیم و زرم

هنرم کاش گره بند زر و سیم بود

که بازار تو کاری نگشود از هنرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم

گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم

تو از آن دگری، رو که مرا یاد تو بس

خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم

از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر

شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم

خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت

شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم

محمد حسین بهجت تبریزی(شهریار)

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

شعر

مدح امام علی(ع)

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد

جز شیر خداوند جهان حیدر کرار

این دین هدی را به مثل دایره ای دان

پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

علم همه عالم به علی داد پیمبر

چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار


 دید مجنون را یکی صحرا مورد

در میان بادیه بنشسته فرد

ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم

می زند حرفی به دست خود رقم

گفت ای مفتون شیدا چیست این؟

می نویسی نامه. سوی کیست این؟

گفت شرح حسن لیلی می دهم

خاطر خود را تسلی می دهم

می نویسم نامش اول وز قفا

می نگارم نامه ی عشق و وفا

نیست جز نامی از او در دست من

زان بلندی یافت قدر پست من

ناچشیده جرعه ای از جام او

عشق بازی میکنم با نام او


 سلام ای بی وفا ،‌ ای بی ترحم
 سلام ای خنجر حرفای مردم
 سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
بازم نامه می دم با سطر قرمز
 آخه این بار شده من با تو هرگز
 نمی خوام حالتو حتی بدونم
 تعجب می کنی آره همونم
 همونی که زمونی قلبشو باخت
 همون که از تو یک بت ،‌ یک خدا ساخت
 همونی که برات هر لحظه می مرد
 که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
 همون که دست تو ،‌ مهر لباش بود
 اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم
 ولی دیگه گذشت اون حرفا ،‌ خانوم
 تعجب می کنی آره عجیبه
 می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
 خیال کردی همیشه زیر پاتم ؟
 با این نامردیات بازم باهاتم ؟
 برات کافی نبود حتی جوونیم
 تموم شد آره گم شد مهربونیم
 دیگه هر چی کشیدم بسه دختر
 نمی بینیم همو این خوبه ،‌ بهتره
 دیگه بسه برام هر چی کشیدم
 فریبی بود که من از تو ندیدم ؟
 دروغی هست نگفته مونده باشه ؟
 کسی هست تو خیال تو نباشه ؟
عجب حتی دریغ از یک محبت
دریغ از یک سر سوزن صداقت
 دریغ از یک نگاه عاشقونه
 دریغ از یک سلام بی بهونه
نه نفرینت چرا ، این رسم ما نیست
 اگر چه این چیزا درد شما نیست
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟
 چیه توهین به ذات محترم شد ؟
 دیگه کوتاه کنم با یک خدافظ
 که عشق ما رسید به سد هرگز
 


برگرد بی تو بغض فضا وا نمی شود
یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمی شود
در صفحه دلم تو نوشتی صبور باش
قلبم غبار دارد و معنا نمی شود
بی تو شکست و پنجره رو به آسمان
غم در حریم آبی دل جا نمی شود
دریای تو پناه نگاه شکسته است
هر دل که مثل قلب تو دریا نمی شود
می خواستم بچینم از آن سوی دل گلی
اما بدون تو که گلی وا نمیشود
دردیست انتظار که درمان آن تویی
این درد تلخ بی تو مداوا نمی شود
زیباترین گلی که پسندیده ام تویی
گل مثل چشمهای تو زیبا نمی شود
بی تو شکسته شد غزل آشناییم 
شبنم گل نگاه مرا باز شسته است
دل در کنار یاد تو تنها نمی شود
گلدان یاس بی تو شکست و غریب شد
گلدان بدون عشق شکوفا نمی شود
باران کویر روح مرا می برد به اوج
اما دلم بدون تو شیدا نمی شود
رفتی و بی تو نام شکفتن غریب شد
دیگر طلوع مهر هویدا نمی شود
 رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
دیگر بهار محو تماشا نمی شود
یک قاصدک کنار من آمد کمی نشست
گفتم که صبح این شب یلدا نمی شود
دل های منتظر همه تقدیم چشم تو
امروز بی حضور تو فردا نمی شود


 

هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود

دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود

چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن

وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد


  الا یا ایها الـساقی ادر کاسا و ناولـها ... که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

بـه بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگـشاید ... ز تاب جعد مشکینش چه خون افـتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امـن عیش چون هر دم ... جرس فریاد می‌دارد که بربندید مـحـمـل‌ها

بـه می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید ... کـه سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شـب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ... کـجا دانـند حال ما سبکـباران ساحـل‌ها

همـه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر ... نـهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ ... مـتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملـها


ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ... منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست

شب تار است و ره وادی ایمن در پیش ... آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد ... در خرابات بگویید که هشیار کجاست

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند ... نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ... ما کجاییم و ملامت گر بی‌کار کجاست

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش ... کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست

عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو ... دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست

ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی ... عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج ... فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست

نويسنده: ♥SUN BOY♥ تاريخ: دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ ما خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to sunboy1995.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com